رفتن به مهد کودک
سلام عشق ناز مامان ترنم شیرینم ، دختر گلم ، من و بابا بعد از کلی فکر و خیال تصمیم گرفته بودیم واسه ساعتهایی که مامان سر کار هست واست پرستار بگیریم و این کار رو هم کردیم. اما.......(وقتی بزرگ شدی داستان رو واست تعریف می کنم) فقط همین رو بدون که تا دو روز من و بابا به خاطر مظلومیت و معصومیت تو گریه کردیم و اشک ریختیم و هنوز که هنوزه فکر سه هفته ای که گذشته واسه من و بابایی کابوس شبانه و غصه روزانه است. خلاصه اینکه از بودن تو با پرستار پشیمون شدیم و از دیروز یعنی ١٩ آبان رسماً شما رو گذاشتم مهد کودک و خدا می دونه که چقدر دیروز گریه کردم. گذاشتمت مهد نهال ، توی بندر این از همه بهتره و من و بابا هم که همیشه برای تو بهترین ها رو خواستیم ...